چون حسین علیه السلام زیستن

خدایا تو شاهد باش که در طول عمرم، در هیچ محفلی از محافل مذهبی سخن نگفتم، مگر آنکه تلاش کردم به حاضران بگویم که داستان این مجالس و محافل، چیز دیگری است، حرف درباره حقیقت دیگری است و همه شکل و شمایل و ظاهر باید آن حقیقت را آشکار کند و آن مسئله اصلی را حل کند.
خدایا تو شاهد باش که به هر زبانی بلد بودم، به بندگانت گفتم که اگر حسین علیه السلام مرد دروغگویی بود، برادرزاده اش با او همراه سفر مرگ نمی شد، اگر حسین علیه السلام مرد ظالمی بود، همسر و فرزندانش با او در آن سفر بی بازگشت همراه نمی شدند، اگر اهل غیبت و تهمت و بی انصافی و بی رحمی بود، هیچ شمشیری به عشق او و به خاطر خواست او از غلاف بیرون نمی آمد…
همه ماجرای محرم و عاشورا و حسین علیه السلام و یارانش درباره چگونه زیستن است، اگر می بینیم که تنها اندکی از مردان و زنان با او همراهی می کنند، برای همین است که مثل امروز، اهل حقیقت، اهل اخلاق، اهل نیکی و نیکوکاری بی مزد و بی ادعا، همین قدر اندک و همین اندازه معدود بوده و هستند…
خدایا ممنونم که دیشب در خواب به من نشان دادی که حقیقت همین حرف هاست و مجلسی که همین حرف ها در آن زده شود، محفلی است که محل حضور صالحان و دوستان خدا است.
دیشب در خواب برای جمعی از بزرگان همین حرف را فریاد می زدم، و می دیدم که چه اندکند آنها که زیستن حسین گونه را فهمیده اند و برای زیستن مثل حسین علیه السلام تلاش می کنند.
مثل اغلب مجالس اندکی که فرصت سخن گفتن داشته ام از تاریخ عاشورا، از اینکه حسین علیه السلام با چه جزئیاتی و از چه راه و بی راهی به کجا و چه وقت رسید، چه کسی به او چه گفت و چگونه او و یارانش به شهادت رسیدند، سخنی نگفتم، همراه جماعت نشدم، از تکرار یک قصه بی مقصود صرف نظر کرده و کردم و فقط گفتم بدانید که اگر انجام عمل مستحب باعث ارتکاب به حرام بشود و اگر گناهکاری و دروغگویی و بی رحمی و بی انصافی از میان ما ریشه کن نشود، پیداست که بی راهه رفته ایم و می رویم.
گفتم اگر باید کارخوبی که به کارهای واجب و اصلی آسیب می زند را ترک کنیم، کار خوبی که باعث حرام و گناه می شود را پس باید چه کنیم؟
گفتم آیا نمی بینید که این هیجان و اشتیاق به هیجان، پایه های باور ما را سست و بی اساس کرده است.
آیا نمی بینید که فرزندان ما نمی خواهند از چگونه زیستن حسین علیه السلام بشنوند؟
تا کی باید از چگونه مردن مردی حرف بزنیم که از چگونه زیستن او بی خبریم و شاید هم در هراسیم؟ آیا شباهتی میان ما و حسین، میان زیستن ما و زیستن حسین، باقی مانده است؟
خدایا من آماده ام تا از این جماعت دوستان حسین که نمی خواهند مثل حسین زندگی کنند، دوری کنم، شاید که چون حسین علیه السلام مرا بپذیری و پایان سفر دنیای من را مانند روز عاشورای حسین علیه السلام، قرار دهی…
من آمده ام، من آماده ام، اینجا در میان دستان تقدیر تو…
صبح شام غریبان، محرم ۱۴۰۰ هجری شمسی
در غربت…

دیدگاه‌ها:

دیدگاه تازه‌ای بنویسید: